کیارشکیارش، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره
عشقمونعشقمون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

کیارش و کیان شاهزاده های کوچولو مامان وبابا

سومین سالگرد ازدواج مامان و بابا

پسر کوچولو دیشب سومین سالگرد ازدواج مامان بابا بود ،اولین جشن سالگردی که ثمره عشقمون کنارمون بود ،چون با اومدنت زندگیمون خییییییییییییلی زیباتر شده،هرروز و هر لحظه خدا رو شکر میکنیم برای اینکه یه فرشته کوچولو به ما داده قربونت برم عاشششششششقتم پسرم اینم شما در حاله ناخنک زدن به کیک بابا جون هر کاری کرد نتونست جلوتو بگیره آخر کاره خودتو کردی وروجک     موهاتون بابا جون برات فشن درست کرده    ...
4 اسفند 1394

اختتامیه تابلو فرش بوسه اهو

سلام پسرکم بالاخره تابلو فرش بوسه آهو که مامانی برای عمه مریم میبافت اسفند 94 تموم شد یه روز همه دور هم جمع شدیم تا جشن اختتامیه هنر زیبای مامانی بعد از دو سال بگیریم ایشالا که مبارک عمه جون باشه توی ای این عکس هم شما رو فرش نشتی کلی ذوق کردی فدات شم   ...
4 اسفند 1394

تولد خاله نسترن

 قندعسلم سی بهمن تولد خاله نسترن بود که شما خواب بودی با صدای آهنگ بیدار شدی و به کیک خوردن رسیدی!!!!!!! توی این عکس تازه از خواب بیدار شدی ...
4 اسفند 1394

عروسک من

دیروز با مامان ژیلا اینا رفتیم شهر فرش تا مامان ژیلا فرش بخره، اونجا کلی بهت خوش گذشت خدا رو شکر به مکانهای عمومی علاقه داری و اذیت نمیکنی، چند نفر فک کرده بودن شما عروسک خآله نسترنی تو بغل باباجون ، خاله نسترن برده بودیم محل بازی بچه ها متصدی اونجا میگفت فکرکردم عروسکه کلی هم باهات بازی کرد، قبلا جاهای دیگه هم بهمون گفته بودن شبیه عروسکی فدات بشم خوشگلترین عروسک من برگشتنی هم رفتیم دریاچه خارج فارس پارک چیتگر یه کم گشتیم ولی با غروب آفتاب هوا سرد شد و زود برگشتیم  اینم چندتا عکس از عروسکم کنار دریاچه        
24 بهمن 1394

سرماخوردگی :(

سلام عزیزدلم هنوز هم سرماخوردگیت ادامه داره بدترم شده مجبور شدیم دوباره ببریمت پیش اقای دکتر، آقای دکتر داروهاتو عوض کرد  قربونت برم خیلی ناراحت میشم وقتی به خاطر گرفتگی بینیت نمیتونی شیر بخوری و گریه میکنی عزیزم مامان، دو شب اصلا راحت نخوابیدی همش ناله میکردی سدیم کلرایدی که  دکتر داده باعث شده راحت تر بخوابی نازنینم ایشالا زودتر حالت بهتر بشه پسرم. عاشقتتتتتتتتتتتتتم ...
24 بهمن 1394

نشستن کیارش جونم

سلام عزیزدلم پسر نازم شما توی سنن شش ماه و بیست و هشت روزگی تونستی بدون کمک بنشینی فدات بشم مرد کوچولوی من، این روزا از همه چی میگیری و بلند میشی خیلی هم ذوق میکنی بیشتر میری سراغ میز تلویزیون و پله جلو آشپز خونه چند باری هم از اون پله افتادی یه بارم پیشونیت کبود شد آخه پوسته حساسی داری خوشگل پسر من، چند روزی هست که سرفه میکنی امروز عصر با باباجون بردیمت پیشه آقای دکتر معاینت کرد گفت ریه هات به خاطر آلودگی هوا حساس شده باید بیشتر مراقب باشیم، درد و بلات به جونم ایشالا همیشه سلامت باشی عشقم قربونت برم دندون چهارمتم داره میزنه بیرون دیگه داری چهار دندون میشی عسل عکس های جدیدتو بزودی برات میذارم عزیزم
15 بهمن 1394

چهار دست و پا رفتن

پسر کوچولو شش ماه و شانزده روزه من امروز بعد از کلی تلاش چهار دست و پا رفت.              عزیزدلم پسر نازم دیروز متوجه شدم سومین مرواریدتم رشد کرده قربونت برم  تازه یه چیزه جدید یاد گرفتی وقتی بهت میگم این جیزه شما هم با من تکرار میکنی الهی فدات بشم عاشقتم عشق کوچولو مامان این روزا زیاد نمیتونم بیام برات بنویسم چون باید خیلی مواظب شیطونی های شما باشم تا به خودت آسیب نرسونی دوستتتتتتتتتتتتت دا ا ا ا ا ا ا ا ا ا ارم عزیزم  ...
27 دی 1394

واکسن شش ماهگی

مرد کوچولو امروز با مامان ژیلا رفتیم مرکز بهداشت واکسن شش ماهگیتم زدی الهی فدات بشم اولش یکم گریه کردی ولی زود آروم شدی عزیزم وقتی برگشتیم خوابیدی ولی بعداز بیدار شدن اصلا حال نداشتی وقتی نگاهت میکردم دلم کباب میشد دوست داشتم مثل همیشه بپر بپر و بازی کنی،ولی قطره استامينوفن خوب اثر کرد زود خوب شدی فعلا فقط ژست چهار دستو پا رو میگیری دستا و زانوهاتو میذاری زمین تاب میخوری بعد با یه شتاب و پرش خودتو به مقصد میرسونی قربونت برم از امروز به بعد حریر بادوم و سوپ به غذات کمکی اضافه شد قطره آهنم باید بهت بدم که خیلی نگران اون دندونای خوشگلتم ولی سلامتیت از همه چی مهمتره عشقه مامان سعی میکنم با مسواک زود دندوناتو تمیز کنم تا سیاه نشن مرواریدات ...
16 دی 1394

فرار از آلودگی

سلام عمر مامان یه هفته ایی خونه نبودیم نتونستم برات بنویسم ،بخاطر آلودگی هوا از تهران خارج شدیم رفتیم ویلا مکتو تا چند روزی از آلودگی دور باشیم، باباجون خیلی توی این هوا اذیت میشد و دائماً سرفه میکرد،این اولین سفر سه نفره ما بود،اول قرار بود تا جمعه بمونیم که با برف و کولاک شدید یه هفته موندگار شدیم،آخه تمام جاده ها بسته شده بود هوا اونجا خیلی سرد بود من که وقتی بیرون میرفتم تا استخونام یخ میزد ولی با این حال به قول بابا جونی اون صفای خودشو داره،وقتی به آسمون آبی و پاک با ابرای پنبه ایی شکل اونجا نگاه میکنی سرمای هوا از یادت میره من که دوست داشتم فقط به آسمون نگاه کنم انگار خیلی وقت بود آسمونو ندیده بودم از بس همیشه پشته کلی دوده هیچ موقع ...
16 دی 1394