کیارشکیارش، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
عشقمونعشقمون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

کیارش و کیان شاهزاده های کوچولو مامان وبابا

آب بازی

پسر نازم از دو ماهگیت قبل حموم کردن کلی آب بازی میکنی بابا جون استخر بادیت رو پر آب میکنه شما هم بپر بپر میکنی از همون اول حموم کردنو خیلی دوست داشتی تا  جلو در حموم میبرمت کلی ذوق میکنی عسلم آنقدر میپری که نمیشه ازت عکس انداخت  بلا کوچولو  ...
20 آذر 1394

سرباز کوچولو من

سلام سرباز کوچولو مامان قربونت برم بعد از بشین پاشوها و بپربپر کردن سرباز کوچولو ما  سینه خیزم رفتنم یاد گرفت، الهی فدات بشم چند روزی هست سعی میکنی سینه خیز بری که بالاخره امروز موفق شدی عزیزکم برای خودت کلی کیف میکنی و جیغ میزنی،جیغ زدنم طولانی هم دو هفته ای هست یاد گرفتی من و بابا جون هم از شنیدن صدای شما لذت میبریم نفسم   
20 آذر 1394

تولد خاله جونی

روی کیک جای دست شماست که افتتاحش کردی قبل ازخاله پریسا پسر کوچولو مامان بالاخره تونستم برسم و مطالب وبلاگتو به روز بذارم واقعا خیلی سخت بود با شما فسقلی ناقلا به اینجا رسیدن عشق من قربونت برم مامانو ببخش نتونست همه شیطونی های جدیدتو برات بنویسم سعی میکنم تو پستای بعدی بنویسم نفسم دوووووووووست دارم عزیزم ...
16 آذر 1394

رویش اولین مروارید

مرد کوچولو مامان از دو ماهگی به بعد آب دهنت آویزون بود همه چی رو با حرص به طرف دهنت میبردی بعضی وقتا هم گریه میکردی منم میترسید که نکنه برای بچم اتفاقی افتاده الهی فدای بچم بشم، بعد فهمیدم داره دندون در میاره این مرد کوچولو (25/8/94چهار ماه و سیزده روزگی)وقتی انگشت بابا جون رو گاز گرفتی متوجه دندونت شد و به من گفت، منم یه توی لیوان بهت آب دادم که صدای نازک و دلنشینی رو شنیدیم فهمیدیم اولین مروارید پسرمون رشد کرده، همون شب خونه خاله پریسا دعوت بودیم اونجا جشن گرفتیم. آش دندونی هم قراره سر فرصت درست کنیم ...
16 آذر 1394

تولد هستی جون

عسلم چند روز بعد از تولد هستی که 10 آبان بود و نتونستم بریم رفتیم خونه عمو حسن ودوباره تولد هستی جونو جشن گرفتیم اینم عکس هستی وشما که هر کاری کردم نتونستم توجهتو به دوربین جلب کنم ناقلا ...
15 آذر 1394

واکسن چهارماهگی پسر شجاع

قندعسلم واکسن چهار ماهگیتم زدی، پسر من انقدر ماهه که مامانشو اذیت نکرد تازه یه تب کوچولو کرد و زود خوب شد برخلاف دوماهگیت، فدات بشم پسر شجاع من عزیزم برای واکسن دو ماهگیت خیلی اذیت شدی من و باباجون هم خیلی از این بابت ناراحت بودیم نصف روزو کلا گریه کردی آخر روی سینه باباجون خوابت برد و فقط یه روز تب داشتی فدات بشم ایشالا همیشه شاد باشی نازنینم ...
15 آذر 1394